رنج و گنج
this is pain & gain you understand bitch
دختری پشت یک ده هزار تومان نوشته بود:پدر معتادم برای همین پولی که دست توست یک شب مرا به دست صاحب خانه مان سپرد! خدایا چقدر میگیری که بگزاری شب اول قبر قبل از اینکه تو ازم سوال کنی,من ازت بپرسم,چرا؟ دختری در شهر قریبی بود و برای خوابیدن نزد شیخی رفت بعد از4 روز شیخ قصد تجاوز به دختر را کرد. دختر از پنجره فرار و به کوچه بن بستی رسید چند مرد مست را دید و از ترس بیهوش ش. فردا از خواب بیدار شد و دید نزد خواهر و مادر آن مرد مست بود و گفت: از قضا روزی اگر حاکم این شهر شوم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهکم کرد وسط کعبع دو می خانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبر اند
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|