رنج و گنج
this is pain & gain you understand bitch
میدونی چرا یه شیر با آمدن کفتارها دست از خوردن شکارش برمی داره و میره. نه به خاطراینکه ترسیده باشه چون اون شکار دیگه ارزش خوردن نداره . . . . پس وقتی یه جایی میری و میبینی چند نفری میرن...
نظرات شما عزیزان: شاعرتر از هر سال شاعرتر از هر سال، فروردین رد میشود از پشت این پرچین دستی تکان داد او از آن بالا دستی تکان دادم از این پایین میآید او چون آفتاب صبح از کوه، پاورچین و پاورچین کوچید سالی دیگر از تقویم از ما ولی انگار سرسنگین بیوقفه میپیچد به کوه آنگاه هر سو صدای بال بلدرچین دارم میاندیشم به سال پیش آن سال بی برگشت وهمآجین حس میکنم حافظ همین جاهاست چشمش به گلریزان فروردین دلواپس کبک خرامانی است غافل به زیر پنجة شاهین چشمم به دیوان منوچهری است در این بهارستان کمی بنشین تا بیشههای سبز گیلان برد با خود مرا یک مصرع گلچین میبینم آنجا در گلستانه سهراب را با دفتری رنگین محبوبههای شب در ایوانها زیباست این تذهیب و این تزیین ای حسن یوسفهای گم در باد کی میرسد ناگاه بنیامین؟ گلها شهادتنامه در دستاند یعنی که دیگرگون بهار است این
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|